کد خبر: ۸۵۷۷
۱۸ تير ۱۴۰۳ - ۱۷:۰۰

حمید قربانپور؛ نگارگر کتیبه دل

میرزا حمید قربانپور می‌گوید: کار من اسم خاصی ندارد؛ تنها یک تلاش دلی است که خودم شروع کرده‌ام؛ تلفیقی از کار تذهیب، گل و مرغ، کاشی‌کاری و دیگر هنر‌های سنتی؛ کتاب‌های قدیمی را ورق می‌زنم.

«اصلا حسین جنس غمش فرق می‌کند» و همین است که وقتی محرم می‌رسد، هر‌کسی دوست دارد به‌قدر وسعش به دمی یا درمی یا قلمی یا قدمی در این بزم عزای پرشکوه و عظیم سهیم باشد و نامش را در صحیفه برپاداران سوگ «خون‌خدا» جاودانه کند.

بهانه گپ ما با حمید قربانپور هم یکی از همین بی‌نهایت هروله‌ها در مسعای عزای حسین (ع) است؛ کاری متفاوت، دل‌خاسته و دلنشین که سهم محرمی امسال قربانپور در دستگاه حضرت سیدالشهدا (ع) بوده است.

 

نگارگر کتیبه دل

 

همه‌جور بهانه‌ای آوردم

چند‌سالی است که اغلب هیئت‌های بزرگ برای منبر و مداحی‌شان، جایگاهی را تدارک می‌بینند و معمولا برای فضاآرایی این جایگاه‌ها طرح‌هایی را روی بنر اجرا یا کتیبه‌های چاپی نصب می‌کنند. اما دهه اول محرم امسال، فضای هیئت رایه‌العباس تهران در حسینیه امامزاده علی‌اکبر چیذر به‌شکلی متفاوت آراسته شده بود. کتیبه‌های بزرگ نخودی‌رنگ با تلفیقی از نقوش سنتی مرسوم در تذهیب و کاشی‌کاری و با خطوطی دلنشین روی پارچه‌های متقال، اجرا و نصب شده بود.

کاری با ریشه‌های سنتی که سال‌هاست بین کار‌های چاپی فراموش شده است و حالا دوباره چشم هر اهل دلی را به خودش جذب می‌کند. «مدت‌ها بود سبک متفاوتی را بر‌اساس نقوش و کار‌های قدیمی مشق و در فضای مجازی منتشر می‌کردم. همیشه دوست داشتم کار‌هایی که انجام می‌دهم و کتیبه‌هایی که می‌نویسم، در فضای واقعی ببینم.

وقتی با من تماس گرفتند تا برای دهه اول محرم کاری انجام دهم، فکر کردم این هم مانند ده‌ها تماسی است که کاری را پیشنهاد می‌دهند و بعد هم فراموش می‌کنند. از‌طرفی نمی‌دانستم مخاطبان کارم چه کسانی هستند؛ برای همین آن را نپذیرفتم. هربار که اصرار می‌کردند بهانه می‌آوردم؛ غافل از اینکه این پیشنهادِ کاری از کجاست و مخاطبان آن، عاشقان و دلدادگان امام حسین (ع) هستند. بالاخره کنجکاو شدم بدانم این افراد از کجا هستند. بعد‌از پرس‌و‌جو متوجه شدم گروهی که قرار است برایشان کتیبه بنویسم، همان هیئت رایه‌العباس حاج‌محمود کریمی است که ارادت خاصی به آن دارم. همین شد که ورق برگشت و با اشتیاق کار را پذیرفتم.»

این‌ها بخشی از صحبت‌های حمید قربانپور است که دوستانش او را به نام میرزاحمید هم می‌شناسند. تمام ماجرا از یک تلفن آغاز می‌شود. قربانپور می‌گوید: «یکی از مدیران هیئت که کار‌های دلی مرا در فضای مجازی دیده بود، با من تماس گرفت و پیشنهاد کرد برای اجرای کتیبه هیئتی به تهران بروم؛ البته خودش را معرفی نکرد که از کدام هیئت است.

کار من اسم خاصی ندارد؛ تنها یک تلاش دلی است؛ تلفیقی از کار تذهیب، گل و مرغ و دیگر هنر‌های سنتی

به او گفتم به‌خاطر حجم زیاد کارم نمی‌توانم بروم. آن بنده خدا و چند نفر دیگر به مشهد آمدند و گفتند کتیبه‌هایی برای دهه اول محرم می‌خواهند و خواستند به تهران بروم و از نزدیک فضا را ببینم.» میرزاحمید این پیشنهاد را می‌گذارد کنار ده‌ها و صد‌ها پیشنهاد دیگری که مطرح می‌شود، اما پیگیری نه؛ «حرفشان را جدی نگرفتم و گفتم نمی‌رسم، چون قصد سفر اربعین را هم داشتم و می‌خواستم به کارهایم برسم. هر‌چه می‌گفتند من جواب سربالا می‌دادم و بهانه می‌آوردم. وقتی اصرار آن‌ها را دیدم کنجکاو شدم و پرسیدم هیئت شما کجاست.

نام «چیذر» را که شنیدم، کنجکاوی‌ام بیشتر شد. وقتی گفتند در امامزاده علی‌اکبر هستند، حدس زدم این‌ها باید از هیئت رایه‌العباس باشند و بعد فهمیدم حدسم درست است و هیئت حاج‌محمود کریمی است که من سال‌هاست نسبت به او ارادت دارم و مداحی‌اش را گوش می‌کنم. نظرم تغییر کرد و با‌وجود حجم زیاد کارهایم، آن را پذیرفتم.»

می‌خواستیم کار‌های سنتی را زنده کنیم

حالا میرزاحمید که همیشه دوست داشت کارهایش در فضای واقعی دیده بشود، می‌توانست به خواسته‌اش برسد. از نگاه او این اتفاق چیزی غیر از لطف خداوند نبود. به گفته خودش، کار‌های او همیشه دلی است و فی‌البداهه؛ برای این کار هم طرح و برنامه خاصی از قبل تدارک ندیده بود، با عشق به ائمه و امام‌حسین (ع) کتیبه‌هایش را ترسیم می‌کند؛ «سه‌روز قبل‌از محرم به تهران رفتم. به‌محض رسیدنم پارچه، رنگ و قلم‌مو را تهیه و کار را شروع کردم. در لحظه هر چیزی که به ذهنم می‌آمد، می‌کشیدم. کتیبه‌های نخودی‌رنگ سال‌هاست که دیده نمی‌شود.

ما می‌خواستیم سنت‌ها مجدد احیا شوند و رنگ‌های قدیمی برگردد. مشکل این است که هنر‌های دستی ما کنار رفته و مردم بیشتر به‌دنبال کار‌های چاپی و کامپیوتری هستند که جذابیتی هم ندارد. کار را روی پارچه‌های متقال ترسیم کردیم. برخی دغدغه این را داشتند که نمای نهایی کتیبه‌ها در آن فضا چه‌شکلی خواهد شد؛ برای همین تلاش کردم کار پرتر باشد تا روشنی رنگ پارچه که باعث نگرانی بعضی بود و در سالیان اخیر کمی غریب شده است، خیلی به چشم نیاید. وقتی کار نصب شد برای همه جذاب بود حتی خودم.

همه آن را تحسین می‌کردند و بازخورد خوبی از عامه مردم و حتی متخصصان کار دریافت کردیم. سه‌کتیبه اصلی مانند تابلو‌هایی بزرگ روی نمای مشکی حسینیه خودنمایی می‌کرد. همچنین قسمتی از دیوار حسینیه در پس‌زمینه یکی از دوربین‌های اصلی، خالی بود برای همین تصمیم گرفتیم کتیبه‌هایی کوچک‌تر با نام شخصیت‌های قیام عاشورا بنویسیم و هر شب یک نام را نصب کنیم. همین موضوع سبب شد تا روز عاشورا در آنجا بمانم.»

شاید کنجکاو باشید که قربانپور چه مبلغی بابت این حضور و اجرای کتیبه‌ها گرفته است؛ این سؤالی است که ما می‌پرسیم و جواب می‌شنویم: «من نذرم را ادا کردم و کسی بابت نذر پولی نمی‌گیرد. این روز‌ها جزو عمرم نبود و از لذت‌بخش‌ترین روز‌های زندگی‌ام محسوب می‌شد.»

 

نگارگر کتیبه دل

 

سنتی، اما به‌روز

قربانپور، پرسش ما را درباره سبک و سیاق و نام کارش این‌گونه پاسخ می‌دهد: «کار من اسم خاصی ندارد؛ تنها یک تلاش دلی است که خودم شروع کرده‌ام؛ تلفیقی از کار تذهیب، گل و مرغ، کاشی‌کاری و دیگر هنر‌های سنتی؛ کتاب‌های قدیمی را ورق می‌زنم. درباره آن‌ها مطالعه می‌کنم. هر کار مرتبطی که می‌بینم عکس می‌گیرم و عکس‌ها را جمع‌آوری می‌کنم. هر بار که به حرم می‌روم به کتیبه‌هایی که در آنجاست، دقت کرده و از آن‌ها الگوبرداری می‌کنم، این‌ها را با هم تلفیق می‌کنم و البته سعی می‌کنم امروزی‌تر و به‌روزتر شود و آنچه را که خودم می‌خواهم تولید می‌کنم.»

گوش‌دادن به روضه و مداحی در ساعت کاری انرژی‌بخش اوست و گاهی همین نوا‌ها سبب می‌شود طرح‌ها به ذهنش برسد؛ «گاهی در اوج انجام سفارش‌های کاری و گرافیکی طرحی به ذهن و دلم خطور می‌کند. آن زمان کار را کنار می‌گذارم و طرح را می‌کشم. کار‌های من تمامش در همان لحظه و بر‌اساس دل است.» کار دل، استاد نمی‌خواهد.

این را می‌توان از هنر میرزا‌حمید فهمید. او در هنر خوش‌نویسی و گرافیک استادی نداشته و بیشتر کارهایش را به‌صورت تجربی و خودآموز یاد گرفته است؛ «استادی نبوده که به من راه و روش کار را یاد بدهد. این همه سال هر چه نوشته‌ام مشق نظری بوده، البته در حال حاضر دارم برخی از آموزش‌های تخصصی و ریزه‌کاری‌ها را در زمینه خطاطی یاد می‌گیرم.»

 

از ده‌سالگی وارد بازار کار شدم

داستان آدم‌ها برای انجام هر کاری شنیدنی است و سرآغاز کار هنری حمید قربانپور هم قصه خودش را دارد؛ به‌خصوص وقتی فهمیدیم او از ده‌سالگی وارد بازار کار شده است؛ «در کلاس‌های اوقات فراغت با آقای «گل‌گَرنام» مدرس خوش‌نویسی آشنا شدم. او برایمان سرمشق خط می‌داد.

با دیدن خط خوش او رسما دیوانه خط شدم و سرمشق‌هایش را به‌جای یک خط یا یک صفحه در ده‌ها صفحه می‌نوشتم. بعد‌از پایان تعطیلات به‌دنبال او گشتم تا پیدایش کردم. مغازه پرده‌نویسی داشت. بیشتر اوقات می‌رفتم و سرمشق می‌گرفتم. تابستان سال بعد هم به‌جای کلاس‌های اوقات فراغت در مغازه او شاگردی می‌کردم. کار روی پارچه برایم جذاب‌تر بود.

وقتی فوت‌و‌فن کار را یاد گرفتم، مغازه کوچک سر خانه را که تقریبا رها شده بود، مرتب کردم و آنجا بساط پرده‌نویسی‌ام را راه انداختم و تابلویی روی مغازه نصب کردم. هر کس برای سفارش می‌آمد می‌پرسید استادت کجاست؟ من هم می‌گفتم کار را بدهید؛ بیاید می‌نویسد. پرده‌ها را کنار خیابان پهن می‌کردم و می‌نوشتم.

هر کس که رد می‌شد و خط من را می‌دید خوشش می‌آمد و تشویقم می‌کرد و همین تشویق‌ها علاقه‌ام را بیشتر کرد و کار پرده‌نویسی را در پیش گرفتم، اما از‌آنجایی‌که ارزش کار دست برای بسیاری از ما ناشناخته و کم اهمیت است، کار‌های چاپی به‌سرعت جای کار دست را گرفت و طوری شد که هر‌کس می‌توانست پرده‌نویسی انجام دهد و درنهایت بازار این کار بی‌رونق شد.»

با کتاب استاد نجابتی عاشق گرافیک شدم

«وقتی می‌گویم از ده‌سالگی کار می‌کردم برای برخی عجیب است. نمی‌دانم چرا باور کار‌کردن در این سن سخت است. هر کاری که دوست دارید از هر زمانی می‌توانید انجامش دهید. درس‌خواندن در رشته گرافیک برایم پر‌هزینه بود و خودم درآمد کسب می‌کردم.»

پس‌از پایان دوره راهنمایی، دنبال رشته‌ای بود که با علاقه‌اش جور در‌بیاید. کتابی با نام «خط در گرافیک» از استاد نجابتی به دستش می‌رسد و این می‌شود اسباب آشنایی او با گرافیک و علاقه‌اش به این رشته هنری. ترجیح می‌دهد دوره دبیرستانش را در این رشته ادامه دهد. برایمان تعریف می‌کند: «من با کتاب استاد نجابتی عاشق گرافیک شدم.

آن زمان پرس و‌جو کردم و فهمیدم یک دبیرستان گرافیک در مشهد وجود دارد که برای ورود به آن باید آزمون می‌دادیم. نمی‌دانستم در آن آزمون چه می‌خواهند؛ برای همین سال اول رد شدم، اما عشق من به این مسیر سبب شد تا با تلاشی مضاعف، خود را برای آزمون سال بعد آماده کنم. سال بعد در آزمون شرکت کردم و قبول هم شدم.

پرده‌نویسی و کار با رنگ که از قبل یاد گرفته بودم، کمک‌حالم بود و سبب شد تا در این رشته موفق‌تر باشم.»

 

سفارش به خود

حمید قربانپور سال‌۸۷ ازدواج کرده است. مدتی بعد‌از ازدواج و از‌آنجا‌که کار پرده‌نویسی، جواب‌گوی مخارج زندگی نبوده، در شرکتی مشغول به کار طراحی می‌شود؛ «هر روز از ساعت ۷:۳۰ تا ۱۵:۳۰ به شرکت می‌رفتم. پس از آن در مغازه یکی از دوستان پرده‌نویسی می‌کردم. مغازه سر خانه پدری را هم به مادرم سپرده بودم تا سفارش‌ها را بگیرد و شب که به خانه می‌روم، آن‌ها را بنویسم.»، اما فشار کاری روزانه، او را از علاقه‌اش دور نکرد و آخر شب هم کار‌های دلی‌اش را می‌نوشت؛ به قول خودش «کار‌های سفارش به خود را انجام می‌دادم.»

حالا و پس‌از پشت‌سر‌گذاشتن تجربه کار در مؤسسات مختلف، میرزاحمید در دفتر شخصی‌اش که یک اتاق نُه‌متری در محله امام خمینی حوالی چهارراه لشکر است، در اغلب حوزه‌های گرافیک فعالیت می‌کند. اتاق کار این هنرمند خوش‌قریحه مشهدی شما را به سال‌ها قبل می‌برد.

ندوقچه قدیمی در گوشه اتاق، بشقاب‌های ملامین و چینی با طرح‌های قدیمی که به دیوار نصب شده؛ ساعت دیواری عتیقه که صدای زنگش هر یک ربع، گذر زمان را یادآور می‌شود. پرده‌های سفید به سبک قدیم و عکس‌های نصب‌شده به دیوار که بین آن‌ها عکس استاد مسعود نجابتی و یکی از خط‌نگاری‌های این استاد در سوی دیگر، نشانه علاقه او به استاد است. تمام این خلاقیت‌ها در همین اتاق کوچک رقم خورده است.




* این گزارش در شماره ۲۱۵ سه شنبه ۱۱ آبان ۹۵ شهرآرامحله منطقه ۸ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44